سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
love
یکشنبه 92 تیر 23 :: 10:20 صبح ::  نویسنده : elham joon


آنگاه که غرور کسی را له می کنی ،

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی ،

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی ،

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خُرد شدن غرورش را نشنوی ،

آنگاه که خدا را میبینی و بنده خدا را نادیده می انگاری !

می خواهم بدانم ،

دستانت را به سوی کدام اسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی ؟




موضوع مطلب :
یکشنبه 92 تیر 23 :: 10:15 صبح ::  نویسنده : elham joon


تنهایی ام را کســی شریک نیست !
مطمــــئن باش ؛
دست احتــــیاج به سمت تــــو که هیـــچ ....
به سمت خودم هم دراز نخواهم کرد ،
شایـــد کــه تنهایی هایم
از تنهایی دق کنــــد ...گل تقدیم شما

 




موضوع مطلب :
یکشنبه 92 تیر 23 :: 10:12 صبح ::  نویسنده : elham joon

 

قلب من در هر زمان خواهان توست
این دو چشم عاشقم مهمان توست

گرچه لبریز از غمی درمانده ای
این نگاهم در پی در مان توست

در میان ظلمت شبهای غم
چلچراغ قلب من چشمان توست

در کنارم لحظهاای آسوده باش
همدم دستان من داستان توستدوست داشتن




موضوع مطلب :
یکشنبه 92 تیر 23 :: 10:11 صبح ::  نویسنده : elham joon



 اینطور نمیشودباید یک غریق نجات همیشه همراهم باشد
غــرق در فـکرت شدن اصلا دست خودمــ نیست.....
به دلتنگی هایمـــ دست نزن
می شکند بغضــمـــــ یک وقت !!
آنگاه غرقـــــ می شوی
در سیلابـــــ اشکهایی که
بهانه ی روانــــــ شدنش هستی !! . . .
شده ام سنگ صبور روزگار.....
دارد تمام غم های دیرینه اش را یک جا به خوردم می دهد...
دیگر تنهاییم را با کسی قسمت نخواهم کرد...
یک بار قسمت کردم چندین برابر شد!
هوای مُردن
بیخ گوش من است
همانجایی که روزی
رد نفسهای تو بود
هــرگــاه صـدای جـدیـدیــ سـلام مـی کنـد
تپــش قــلب مــی گیــرمـ!
مــن دیگــر کشـش خــدا حــافظــی نــدارمـ
مـــرا ببخـش
کــه جــوابــ ســلامــتــ را نــمی دهـــمـ!!...
چـرا سـاکـت نـمـی شـوی؟
صـدای نـفـس هـایـت . . . در آغـوش ِ او
از ایـن راه ِ دور هـم آزارم مـی دهـد !!!
لــعــنــتــی . . . آرامـتـر نـفـس نـفـس بـزن !
بیـــا "خــّر" هـــایـتــ را بگیـــر
دیگـــر تـــوانــ عبــور دادن آن هـــا را از پــُل نــدارمـ
وقتــی مــی دانـــمـ کــه در آخـــر مثــل همیشــه خــواهــی گفــتــ
"مـــا بــه درد هــم نمــی خــوریــمـ" . . .
تو کیستی؟
هان؟
یادم آمد...
...
تو همانی که روزی با پاهایت آمدی
و نماندی و رفتی!!!
و من...
من همانم
که روزی با دلم آمدم و ماندم و ماندمگل تقدیم شمامؤدب




موضوع مطلب :
شنبه 92 تیر 22 :: 7:38 عصر ::  نویسنده : elham joon

 

 


 

 

بیا عشقمون رو محکم به هم گره بزنیم و آرزو کنیم این گره هیچ وقت باز نشه

حتی با دندون روزگار!

----

هستی به دلم ، به دل که نه ، در "جانی"

در جان منی و در "دلم" می مانی . . .


 



صندوقچه ای بهر دلت خواهم بود / دریا شوی، تو ساحلت خواهم بود

ای یار تو که قایق عشقم باشی / من هم ملوان زبلت خواهم بود.

----------------------------------

رفیق خوب پزشک زندگیست

تا آخر عمر مریضتم رفیق!

---------------------

متاسفم، دیگه امیدی نیست، افتادی تو معدن دلم

حتی تموم تیم های نجات هم که بیان عمرا نمی تونن بیارنت بیرون!

---------------

قشنگ ترین غزلم را برای شب شعر چشمت نگه داشته ام

پس تو هم زیباترین لبخندت را برای لحظه دیدار نگه دار ...

 

 



اشک از دوریست

سکوت از تنهایی

لبخند از مهربانی

پیام دادن از دلتنگی

--------------------------------------

غم از چشم قشنگت دور باشد

دلت غرق امید و نور باشد

نبینی روز بد ای بهتر از جان

الهی دشمنت رنجور باشد

-----------------------------

شریکم با تو در این درد، منم مثل تو غم دارم / منم محتاج لبخندم منم دستاتو کم دارم

از این بازی طولانی، منم مثل تو دلگیرم / منم با عشق درگیرم منم بی عشق میمیرم...

-----------------------

در عمق آرزوی من است که در وجودت خانه ای داشته باشم، حتی به مساحت یک یاد...

-----------------

نقش کردم رخ زیبای تو بر خانه ی دل / خانه ویران شد و آن نقش به دیوار بماند 


 




 

باید فراموشت کنم، چندیست تمرین میکنم، من میتوانم میشود، آرام تلقین میکنم.

کم کم ز یادم میبری، کم کم زیادم میروی، این روزگار و رسم اوست

این جمله را با تلخیش صد بار تمرین میکنم !

------------------------------------------

یه سلام عاشقونه با یه بغض بی بهونه / مینویسم تا بدونی یاد تو تو دل میمونه !

-------------------------------------

یه کفش همه وجودشو فدای کسی میکنه که پا تو دلش میذاره

کفشتم رفیق !

---------------------------

میشود در آسمان زندگی یک سبد از غنچه های یاس داشت

یا که در سوز و گداز شمع عشق

مثل پروانه کمی احساس داشت...

-----------------

هرکس به یادم هست به یادش باش

اگر کنارم نیست، کنارش باش

اگر تنهاست پناهش باش

و اگر غم دارد غمخوارش باش...



بخـنــد

    هــرچـنــد 

           غـمـگینــی

   بـبخــش

       هــرچـنـد 

              مـسکینـــی

 فـرامـوش کــن

         هــرچـنــد 

                دلــگیــــری

                 

زیستــن اینــگــونـــه زیـبـاسـت   ...

 بخنـــد

     ببخــش 

         و فرامـوش کـــن

  هــرچـنــد میدانم ...

  آســـان نــیســـت.                                                                                                                                                       





 




موضوع مطلب :
جمعه 92 تیر 14 :: 10:57 صبح ::  نویسنده : elham joon

 

اگر دوست داشتن تو اشتباست، پس من نمی خواهم که درست باشم و اگر زندگی کردن بدون تو درست است، من می خواهم برای بقیه زندگیم در اشتباه باشم.


کجایی ای رفیق نیمه راهم دوست داشتن
که من در چاه شبهای سیاهم 
نمی بخشد کسی جز غم پناهم 
نه تنها از تو نالم کز خدا هم


 

این روزها که از همه سایه ها و آدمهای رنگی دلم به درد آمده است تنها به پنجره ای که عطرآرامش تو را می پراکند چشم دوخته ام


 

اگر دوست داشتن تو اشتباست، پس من نمی خواهم که درست باشم و اگر زندگی کردن بدون تو درست است، من می خواهم برای بقیه زندگیم در اشتباه باشم.


 

ای دل نگفتمت حذر از راه عاشقی؟؟؟ رفتی ؟ بسوز ، اینهمه آتش سزای توست


 

زندگی مثل پیانو است ، دکمه های سیاه برای غم ها و دکمه های سفید برای شادی ها . اما زمانی میتوان آهنگ زیبایی نواخت که دکمه های سفید و سیاه را با هم فشار دهی


 

آن کوچه ی پر ز ماجرا یادت هست؟
و بازی گرگم به هوا یادت هست؟

باران که گرفت هر دومان خیس شدیم
مانند گل و پرنده ها یادت هست؟
روزی که تو را باز صدا زد مادر
گفتی:‹‹نمی آیم به خدا ››یادت هست؟
در بازی گرگم به هوا مادر برد
از من که تو را کرد جدا یادت هست؟
آن روز گذشت و بهاری دیگر
نگذاشت به باغ ما پا یادت هست؟

تو نیستی که ببینی 


 

ازدواج مثل یک شهر حصاز شده است آنهایی که داخل آن هستند میخواهند بیایند بیرون اما نمیتوانند .آنهایی هم که بیرون هستند میخواهند داخلا شوند اما نمیتوانند


 

در وجودم چیزی هست که تو را نجوا می کند ... و تنها عشق مرا رها می کند ... و نور آن نگاهی ست که تو به من روا می کنی ... پس عشق و نور را از من دریغ نکن و بر من بتاب که بی عشق تو ؛ بی نگاه تو ؛ بی تو رو به غروب رهسپارم .... مرا به طلوعی دیگر برسان ....


 

چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری ست
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است


 

با قلاب ثروت هرگز نمیتوان ماهی عشق را صید کرد


 

پاییز را دوست دارم چون فصل غم است غم را دوست دارم چون گریه دل است دل را دوست دارم چون عشق را به من آموخت عشق را دوست دارم چون تو را دوست دارم چون تو را دوست دارم


 

دفتر خاطرات زندگی

زندگی دفتری از خاطر هستیک نفر در شب کم، یک نفر در دل خاک، یک نفر همدم خوشبختی هاست، یک نفر همسفر سختی هاست، چشم تا باز کنیم عمرمان میگزرد ما همه همسفریم


 

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست،بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند،و تو از اون رسم محبت بیاموزی


 

سه کبریت روشن میکنم اولی برای دیدنه چشمانت دومی برای دیدن لبانت سومی برای دیدن صورتت بعد تاریکی، تا هر چه دیده ام به یاد بیاورم


 

وقتی تو رو از دست دادم، اشکی نریختمچون تموم اشکهام رو برای بدست آوردنت ریخته بودم


 

دستت رو بزار روی قلبت، این ساعته عمرته که داره تیک تیک می کنه، جالبه، همونی که بهت زندگی میده برات شمارش معکوس رو شروع کرد


 

امشب خدا تو آسمون یه مهمونی بزرگ ترتیب داده اما هنوز جشن شروع نشده چون یکی از فرشته ها اوون پایین داره آف من رو می خونه


 

می خوام به کسی که خودش می دونه کیه بگم:

دوستت دارم! با تمام نا مهربونیات

با تمام....بازم دوستت دارم


 

عاشق ان نیست که در کنارت باشد ، عاشق ان است که وفادارت باشد


 

رفتنت آغاز ویرانی است حرفش را مزن ابتدای یک پریشانی است حرفش را مزن گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو چشم هایم بی تو بارانی است حرفش را مزن آرزو دارم که دیگر بر نگردم پیش تو راهمان با اینکه طولانی است حرفش را مزن دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا دل شکستن کار آسانی است حرفش را مزن خورده ای سوگند روزی عهد ما را بشکنی این شکستن نا مسلمانی است حرفش را مزن حرف رفتن می زنی وقتی که محتاج توام رفتنت آغاز ویرانی است حرفش را مزن


 

یک آرزو : فراموشم نکن !
یک دروغ : تو رو دوست ندارم !
یک حقیقت : دلم برایت تنگ شده است!


 

نه زبانم برای تعریف تو توانایی دارد
نه چشمهایم توان برای دیدنت دارد
نه دستهایم برای لمس کردنت تاب دارد
نه بازوهایم برای به آغوش کشیدنت دراز میشود .
و نه عمری باقی میماند تا تو را باز پیدایت کنم !
یک نصیحت : مواظب خودت باش !
یک خواهش : اصلاً عوض نشو !


 

نام :گمنام/ شهرت:سرگردان/ محل صدور:دنیایی فرامش شده/ شماره شناسنامه:بی مفهوم/ محل تولد:محراب غم/ نام مادر:فرشته غم / نام پدر:کوه رنج/ جرمم: به دنیا امدن/ محکومیت:زندگی کردن/ زمان رهایی:مرگ/ و قاتل:جدایی<??????????


 

باز یکی با غصه هاش داره آواز میخونه
وقتی غم تو دل باشه دیگه مردن آسونه
قامتش خم شده از کوله سیاه غم
چی میخواد تو روزگار جز خدا کی میدونه
کیه این مرد غریب مثل من پریشونه
میدونه همین شبو توی دنیا مهمونه


 

رفتنت آغاز ویرانی است حرفش را مزن ابتدای یک پریشانی است حرفش را مزن گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو چشم هایم بی تو بارانی است حرفش را مزن آرزو دارم که دیگر بر نگردم پیش تو راهمان با اینکه طولانی است حرفش را مزن دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا دل شکستن کار آسانی است حرفش را مزن خورده ای سوگند روزی عهد ما را بشکنی این شکستن نا مسلمانی است حرفش را مزن حرف رفتن می زنی وقتی که محتاج توام رفتنت آغاز ویرانی است حرفش را مزن



 

 


_____*#######* 
___*##########* 
__*############## 
__################ 
_##################_________*###### ##
_##################_______*########### 
__##################_____*############# 
___#################*__###############* 
____#################################* 
______############ dels00khte ############ 
_______############################# 
________########################### 
__________###www.send2all.persianblog.com###
___________*##################### 
____________*################## 
_____________*############### 
_______________############# 
________________########## 
________________*#######* 
_________________###### 
__________________#### 
__________________### 
___________________#



 

 

گفتی شتاب رفتن من از برای توست ،آهسته تر برو که دلم زیر پای توست!


 

".... دیوانگی‌ات را جشن بگیر!... زیرا در این دنیا، جایی که تمام بشریت بیمار است، عاقل شدن چنان است که به نظر دیوانه خواهی رسید.


 

 

همیشه چند عنصــر آسمــانــی به یادم می آورند که:
زندگی دیگری هم وجود دارد که در آن همه چیز می تواند واقعـــی و نه کتابی باشد و 
در عیـن حال پر متـانت و ملکــوتــی تر


 

هر چی فکر کردم دیدم هیچی بهتر از دوست داشتن نیست چون همیشه در دوست داشتن منطقی حاکم است که انسان براحتی به ارزش والائی میرسه.
پس ارزو میکنم که دوست داشتنت زیبا و بی ریا باشد و همیشه بتونی دوست بداری


 

خوب در یادم هست
آسمان آبی بود
باد سردی به تماشا می شد
برگ زردی رقصیدن گرفت
او از آن کوچه گذشت
دل من باز گرفت



_________@@@@@@@@ 
________@@@________@@_____@@@@@@@ 
________@@___________@@__@@@______@@ 
________@@____________@@@__________@@ 
__________@@________________________@@ 
____@@@@@@______@@@@@___________@@ 
__@@@@@@@@@__@@@@@@@_________@@ 
__@@____________@@@@@@@@@_______@@ 
_@@____________@@@@@@@@@@_____@@ 
_@@____________@@@@@@@@@___@@@ 
_@@@___________@@@@@@@______@@ 
__@@@@__________@@@@@________@@ 
____@@@@@@_______________________@@ 
_________@@_________________________@@ 
________@@___________@@___________@@ 
________@@@________@@@@@@@@@@@ 
_________@@@_____@@@_@@@@@@@ 
__________@@@@@@@ 
___________@@@@@_@ 
____________________@ 
____________________@ 
_____________________@ 
______________________@ 
______________________@____@@@ 
______________@@@@__@__@_____@ 
_____________@_______@@@___@@ 
________________@@@____@__@@ 
_______________________@ 
______________________@ 
_____________________@


پلکهای مرطوب مرا باور کن ، این باران نیست که میبارد ، صدای خسته ی من است که از چشمانم بیرون میریزند


 

آنگاه که با دستانت واژه ی عشق را بر قلبم نوشتی سواد نداشتم اما به دستانت اعتماد داشتم .حال سواد دارم اما دیگر به چشمان خود اعتماد ندارم.


 

فکر میکنم دوباره بیایی مثل نسیمی این پر افتاده به خاک را برگیری ببری با خود به هوا آری آشتی میسر است ورنه این حضور می ارزد غرقه اگر شود در بی پایانی اندوه


 

دشت‌هایی چه فراخ! کوه‌هایی چه بلند در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد! من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم: پی خوابی شاید، پی نوری، ریگی، لبخندی.


 

در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه. دورها آوایی است، که مرا می‌خواند


 

من فرو افتادن برگها را در امتداد تنهاییم باور نمی کنم .مهربانی نیست بودنم را به من بفهماند تا پاییزان دلم از بین برود و دیگر صدای خش خش برگها را نشنوم و مرگ روحم را در فرود غم انگیز برگها نبینم


 

مدت ها بود دنبال فرصت زندگیم می گشتم اما پیداش نمی کردم.پیش خودم گفتم شاید فرصت زندگی من ،در آینده های دور قرار گرفته و باید منتظر بمونم تا از راه برسه.از خودم پرسیدم آدما فرصت زندگیشونو تو چی میبینن؟


 

در هجوم ظلمت تردید ها با تو ام دیگر ز دردی بیم نیست هست اگر ‚ جز درد خوشبختیم نیست ای دلتنگ من و این بار نور ؟


 

بیا تا برات بگم آسمون سیاه شده دیگه هر پنجره ای به دیواری وا شده بیا تا برات بگم گل تو گلدون خشکیده دست سردم تا حالا دست گرمی ندیده


 

گفتم: تو عاشق نبودی و نیستی........ گفتم:عشق یک ماجراست ، ماجرایی که باید آن را بسازی.... گفتم:عشق درد است ... گفتم:عشق رفتن است عبور است ، نبودن است... گفتم: عشق تضاد است.... گفتم:عشق جستجوست ، نرسیدن است...... نداشتن و بخشیدن است.... گفتم:عشق آغاز است , دیر است و سخت است.... گفتم:عشق زندگیست ولی از یه نوع دیگه


 

دوستی امتداد دو درون است که اگر بر کلمات امتداد یافت عمرش کوتاه، سرانجامش تلخ شد! که این کلمات هزار چهره دارند تنها روحی در این میان هیچ چهره‌ای ندارد که آن خود دوستیست


 

اگر میتونستم همه خیابونا رو پر ماشین می کردم تا وقتی می خوایم از خیابون رد شیم دستمو بگیری...همه زمینارو پر برف می کردم تا واسه اینکه سر نخوری بازومو بگیری...هر شب بارون می باروندم تا بریم یه گوشه زیر یه سرپناه بشینیم حرف بزنیم...عقب همه تاکسی هارو پر مسافر می کردم تا مجبور شیم دوتایی جلو بشینیم


 

 زمان خیلی کند است برای کسانی که انتظار می‌کشند. خیلی سریع برای کسانی که می‌ترسند. خیلی طولانی برای کسانی که اندوهگین‌اند. خیلی کوتاه برای کسانی که شاد‌اند. ولی برای کسانی که عاشق‌اند زمان جاودانگی دارد


 

خدایا به هر که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هرکه دوستتر میداری بچشان که که دوست داشتن از عشق برتر است


 

دختری از پسری پرسید :آیا منو قشنگ می دونی‌ ؟ پسر جواب داد : نه ! پرسید : آیا دلت می خواد تا ابد با من بمونی‌؟ گفت :‌نه ! سپس پرسید :‌ اگر ترکت کنم گریه می کنی ؟ و بار دیگر تکرار کرد :‌ نه ! دختر خیلی ناراحت شد .... وقتی برای آخرین لحظه با چشمانی که پر از اشک بود به پسر نگاه کرد ..... پسر دست هایش را گرفت و گفت :‌ تو قشنگ نیستی بلکه زیبایی .... من نمی خواهم تا ابد با تو باشم بلکه من نیاز دارم که تا ابد با تو باشم و اگر تو روزی مرا ترک کنی ... گریه نمی کنم .. می میرم


 

مراقب افکارت باش که آنها به گفتار تبدیل می شوند مراقب گفتارت باش که آنها به کردار تبدیل می شوند مراقب کردارت باش که آنها به عادت تبدیل می شوند مراقب عادتت باش که آنها به شخصیت تبدیل می شوند مراقب شخصیتت باش که آنها به سرنوشت تبدیل می شوند


 

 تو ای تمام فکر من در روز و شب ای همه هذیان من در سوز تب ای نهان در پیکرم چون جان شده همچون بوی گل به گل پنهان شده


 

اگر عاشق لحنم شوی تا عاشق کلامت شوم، باش تا باشم می خواهمت، خواهم خواست، می دانم نمی دانی که دوستت دارم.


 

خوشا دردی که درمانش تو باشی خوشا راهی که پایانش تو باشی خوشا چشمی که رخسار تو بیند خوشا ملکی که سلطانش تو باشی خوشا آن دل که دلدارش تو گردی خوشا جانی که جانانش تو باشی مشو پنهان از آن عاشق که پیوست همه پیدا و پنهانش تو باشی برای آن به ترک جان بگوید دل بیچاره تا جانش تو باشی


 

 آری خداوند عشق را در قلب انسان به ودیعه نهاد تا دوست بدارد تا بهانه ای باشد برای محبت برای جان دادن برای یکی شدن برای... آری عشق را بهانه ای برای مقاصد پوچ و عبث خویش قرار ندههیم که عشق را سازگاری با ریا نیست پس عشق را به زنجیر مکشیم


 

قصد از نوشتن آرامش است هر چند این گونه نوشتن تازه شروع طوفان است. طوفانی که از دل برمی خیزد وتو را تا اوج روح بلندهستی می برد انجایی که تنها خود را می بینی وخدای خودرا


 

ای مرا با شعور شعر آمیخته این همه آتش به شعرم ریخته چون تب عشقم چنین افروختی لا جرم شعرم به آتش سوختی


 

بیا تا مثل قدیم واسه هم قصه بگیم گم بشیم تو رؤیا ها قصه از غصه بگیم بیا تا برات بگم قصه بره و گرگ که چه جور آشنا شدن توی این دشت بزرگ بیا تا برات بگم آسمون سیاه شده دیگه هر پنجره ای به دیواری وا شده بیا تا برات بگم گل تو گلدون خشکیده دست سردم تا حالا دست گرمی ندیده


 

خدایا آبروی من را به توانگری نگه دار و شخصیت من را با تنگدستی از بین مبر تا مبادا از روزی خواران تو روزی بخواهم و از آفریده های بد کردار طلب مهربانی کنم


 

تو کیستی ، که من اینگونه ، بی تو بی تابم ؟ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم تو چیستی ، که من از موج هر تبسم تو بسان قایق ، سر گشته ، روی گردابم تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه تو دور دست امیدی و پای من خسته است همه وجود تو مهر است و جان من محروم چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است


 

در کنار وسعتی انبوه از دل ها تنها مانده ام من تنهای تنها ندانم کی چنین ظلمی به خود کردم چرا باید شود تنها دل رسوا؟


 

دیدی تا حالا اگر کسی رو دوست داشته باشی دلت نمیاد اذیتش کنی؟ دلت نمیاد شیشه دلش رو با سنگ زخم زبون بشکنی؟ دلت نمیاد ازش پیش خدا شکایت کنی حتی اگر بره و همه چیزو با خودش ببره... حتی اگر از اون فقط های های گریه ی شبانت بمونه و عطر اخرین نگاهش... حتی اگر بعد از رفتنش پیچک دلت به شاخه نازک تنهایی تکیه کنه دیدی؟هر گوشه و کنار شهر هر وقت کسی از کنارت رد میشه که بوی عطرش رو میده چه حالی میشی؟ بر میگردی و به اون رهگذر نگاه میکنی تا مطمئن بشی خودش نبوده

نظر یادتون نره

 




موضوع مطلب :
چهارشنبه 92 تیر 12 :: 10:18 صبح ::  نویسنده : elham joon

ارزو میکنم که......................................................................................دوست داشتی ارزوتو بگو ایشااله براورده میشهچشمک




موضوع مطلب :
چهارشنبه 92 تیر 12 :: 10:16 صبح ::  نویسنده : elham joon

من اعتراف میکنم که............................................................................................................... دوست داشتی بقیشو خودت تو نظر سنجی بنویس جالبهپوزخند




موضوع مطلب :
چهارشنبه 92 تیر 12 :: 10:8 صبح ::  نویسنده : elham joon

 

ا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کردم و فعلا برای مسکن، رحم را برای چند ماه اجاره کردم، البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه!گیج شدم

.

اظهار وجود:
هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد.یعنی چی؟
.
زندان :
گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟!!تهوع‌آورگریه‌آور

 

 




موضوع مطلب :
چهارشنبه 92 تیر 12 :: 10:1 صبح ::  نویسنده : elham joon

دوستان عزیزم خوش اومدید برای شما عزیزان متن های جالبی میزارم اگه دوست داشتید نظر بدید خوشحال میشم مرسی      دوست داشتن




موضوع مطلب :
1   2   >